در بخش قبلی یک سوال مطرح کردم: چرا با وجود این که من و شما فرمول های یکسانی را بلد هستیم، من می توانم سوالات را حل کنم و شما در حل آن مشکل دارید؟
خب یک دلیل واضح وجود دارد، هربار که من و شما یک سوال مشترک را میبینیم، من به فکر این هستم که سوال چطور حل می شود و شما به فکر این که چرا سوال حل نمی شود!
بیایید روراست باشیم! بیشتر دانش آموزان از فیزیک می ترسند! وقتی سوالی را میبینند گاهی فقط با دیدن شکل سوال به این نتیجه می رسند که قابل حل نیست! گاهی به بهانه ی این که فرمول درست را به خاطر نمی آورند از حل سوال ناامید می شوند. گاهی هم اگرچه فرمول را در ذهن دارند نمی دانند قرار است با چه ترتیبی مساله را حل کنند یعنی از کجا شروع کنند و بعد به کجا برسند!
راه حل چیست؟
واقعیت این است که تنوع حرکت ها در شطرنج بسیار بیشتر از فیزیک است، و قسمت سخت هر دوی این دو رشته یک چیز است! این که می توان به یک نفر رانندگی یا شنا یا یک رشته ی رزمی یاد داد اما فکر کردن را نمی توان یاد داد بلکه باید یاد گرفت. علاج این مساله فقط و فقط یک چیز است: " یادگیری الگو". برای قوی شدن در شطرنج شما باید آنقدر پازل های مختلف حل کنید و بازی های اساتید را مرور کنید تا جایی که در هر وضعیتی - اگرچه که با وضعیت های دیگر دقیقا یکسان نیست - بتوانید الگوی ادامه ی مسیر را به خاطر بیاورید؛ یعنی بفهمید در کدام جبهه باید حمله کنید و در چه جبهه ای به دفاع ادامه دهید، کجا باید قربانی دهید و کجا باید روند بازی را از طریق ساده کردن وضعیت و تعویض مهره ها تغییر بدهید و ... . همین دستورالعمل دقیقا در فیزیک برقرار است: حل مساله و حل مساله و حل مساله! وصیت می کنم بسیار مساله حل کنید!! وقتی به اندازه ی کافی سوال و تمرین بررسی کنید، بلافاصله پس از رویارویی با یک تست، مغزتان به صورت غیر ارادی در انبار خود به جست و جو می پردازد، سوالات مشابه را به خاطر می آورد، به شما می گوید برای رسیدن به جواب به چه داده هایی نیاز دارید، پس اول به محاسبه ی چه کمیت هایی بپردازید و چه مراحلی را باید طی کنید! این اتفاقی است که هر بار که یک سوال را میبینم در ذهن من میافتد و در واقع من قبل از این که شروع به نوشتن جواب کنم، سوال را در ذهن خود حل کرده ام.
خب... اما دو بخش مقاله ای که خواندید مفید نخواهد بود چون شما فقط یک درس برای خواندن ندارید! پس انتظار صرف این میزان وقت برای یک درس ( فیزیک ) انتظار نامعقولی است. اما آیا واقعا برای رسیدن به این مرحله و آشنایی با الگوها در حل مساِئل، نیاز به صرف وقت بسیار زیاد است؟ آیا راه میانبری وجود ندارد؟
برای پاسخ به این سوال، در بخش سوم این مقاله همراه من باشید...
مفید و پر محتوا